دست خط ...

نظر

این روزهای مستِ بوی کرببلا هستیم. سمت و سوی سرزمین کرببلا، اجازه رو از آقا امیرالمومنین و خانم فاطمه ی زهرا گرفتیم. اجازه گام برداشتن به سمت و سوی کرببلا. برای همینه که دنبال پرچمهای برافراشته ی عزا خونه ها می گردیم......... یا حسین...

امسال بغضی سنگینی توو گلووم گیر کردِس. به جونی خودم یه وقتایی جا موندن از مراسمهای نوحه سرایی ، سخنرانیهایی که میدونی به شدت محتاجش هستی، می سوزونِدِد. حسابی...

دلم هوای بین الحرمین رو کرده، تل زینبیه. دلم میخواد بیشینم روبرو آقام ابالفضل آ بِگم بِشون که این روزا  به لطفِشون کوجام، آ یوخده دیگه براشون درد و دل کنم آ بِشون بِگم هنوز خیلی محتاجی نظری لطف آ حمایتشونم.

آخه این روزا بعضی حضراتی نسبتاً بزرگی که مثلاً همکارم هستن روو اعصابم رژه میرَن، نظامی.

ما خیری سرمون وسطی فن آوری آ قاتی تحقیقاتی دانش بنیان وایسادیم آ جون می کنیم(به اصطلاح کار می کنیم). حالا چرا توو این مثلاً مجموعه، اینقده تابه تا کار میکنن نی می دونم.


یکیشون یه گوشه وایسادس آ میگه من می خوام خودم کار رو به نتیجه بِرِسونم آ  اِز بسکی سرچ کردِس آ توو انواعی اسناد و مدارکی پروژِش چرخیدس ، عینی خودی کلافی سر در گُم  قاتی کردس...

یکیشون اِز بسکی راه رفدس آ ریز به ریزی نرم افزارها رو به همکاراش آموزش دادِس گیساش عینی دندوناش هم رنگ شدِس..

یکیشون اِز بسکی برا جور کردنی پروژه های مثلاً دانش بنیان بال بال زِدِس دیگه شبیهی ارواحی مقدسه داره نور بالا می زنه...

یکیشون اِز بسکی راه رفدِس آ همه چیا کنترل کردس آ به نیتی رفعی اشکال توو محصولاتی شرکت از سیر تا پیازی همه خطوطی تولیدا بازبینی کردس...

یکیشونم به خاطری یه اِرور توو سیستمش یک عَلَم شنگه ای به پا کردس که نگوووووووووو...

عروس خانوممونم لابلای کاراش آه میکشه که نی می تونِد دُرُست شوهر داری کنه...

خلاصه این محلی کاری وسطعی من خیلی ماجراوا داره ، انشالله گه گاهی میام برادون میگم که کوجا چه خبِرِس.

فردا صبح قبلی طلوع آفتاب توو مجلسی عزاداری مولامون.

یا حسین.